در این نوشتار از مجموعه مقالات و نکات حقوقی موسسه سروش نافع دادمان کرج قصد داریم با اصطلاحات و قواعد حقوقی و کیفری پرکاربردی که باید بدانیم و تعاریف واژه های مهم حقوقی و کیفری بیشتر آشنا شویم.
خیارات و بعض احکام راجع به آنها :
طبق ماده ۳۹۶ق . م خیارات از قرار ذیل هستند :
۱- خیار مجلس
۲- خیار حیوان
۳- خیار شرط
۴- خیار تاخیر ثمن
۵- خیار رویت و تخلف وصف
۶- خیار غین
۷- خیار عیب
۸- خیار تدلیس
۹- خیار تبعض صفقه
۱۰- خیار تخلف شرط که قانون مدنی علاوه بر خیارات ده گانه درضمن بعضی از مواد خود بعضی خیارات دیگر را هم پیش بینی کرده است مثل خیار تفلیس در ماده ۳۸۰ ق .م .
خیارات بر دو قسم هستند :
الف :خیارات مختص : خیاراتی هستند که فقط در عقد بیع یافت می شوند .
ب: خیارات مشترک : خیاراتی هستند که اختصاص به عقد بیع ندارند و ممکن است در هر یکی از معاملات لازم یافت شوند .
قاعده اسقاط حق ( اسقاط حق خیار ) :
حق خیار از حقوق مالی است بنابراین قابل اسقاط است . طرفین می توانند ضمن عقد ، سقوط بعض و یا تمام خیارات را شرط کنند چنانچه ماده ۴۴۸ ق . م به این امر تصریح دارد .
نسخ :
یعنی قانون موخر ( بعدی ) حکم قانون مقدم ( قبلی ) را از بین می برد به عبارت دیگر نسخ جلوگیری از امتداد زمانی قانون است .
ضمان بر دو قسم است :
۱- ضمان عقدی:
عبارت است از اینکه شخصی مالی را که بر ذمه دیگری است به عهده بگیرد .
۲- ضمان قهری :
عبارتست از مسئولیت در انجام امری یا جبران زیانی که کسی در اثر عمل خود به دیگران وارد آورده است که اسباب این مسولیت را به ترتیب ذکر آنها در قانون مدنی در ذیل می آوریم. برطبق ماده ۳۰۷ ق . م امور ذیل موجب ضمان قهری است :
۱- غصب و آنچه در حکم غصب است : غصب یعنی استیلای جابرانه و عدوانی بر مال غیر است چنانچه ماده ۳۰۸ ق . م در بیان غصب می گوید ” غصب استیلا بر حق غیر است بنحو عدوان ، اثبات ید بر مال غیر بدون مجوز هم در حکم غصب است ” .
۲- اتلاف و تسبیب : به تصریح ماده ۳۰۷ ق . م اتلاف و تسبیب دو سبب از اسباب ضمان قهری اند هر چند که در اتلاف مستقیم تقصیر شرط نیست ولی در تسبیب تقصیر لازم است .
۳- استیفاء : استیفاء عبارت است از بهره مند شدن کسی از عمل غیر یا منفعت بردن از مال کسی برحسب اذن صریح یا ضمنی او که در اینصورت عامل یا صاحب مال مستحق اجرت یا اجرت المثل است .
امور حسبی :
امور حسبی به امر غیر ترافعی می گویند و آن اموری است که دادگاهها مکلفند نسبت به آن امور اقدام نموده و تصمیمی مقتضی اتخاذ نمایند بدون اینکه رسیدگی به آنها متوقف بروقوع اختلاف و منازعه بین اشخاص و اقامه دعوی از طرف آنها باشد . مثل تعیین قیم برای محجورین ، امور راجع به غایب مفقودالاثرو امین ، حفظ و تحریر ترکه متوفی و رسیدگی به ترکه متوفای بلاوارث .
موت فرضی :
قانون مدنی در ماده ۱۰۱۹ در این باره می گوید حکم موت فرضی غایب در موردی صادر می شود که از تاریخ آخرین خبری که از حیات او رسیده مدتی گذشته باشد که عادتا چنین شخصی زنده نمی ماند .
حجر :
جر در اصطلاح حقوقی به معنی عدم اهلیت استیفاء امده است . ممکن است شخصی به علت کمی سن ( صغر ) و یا کمی عقل ( سفه ) و یا نداشتن عقل ( جنون ) محجور گردد و یا ورشکستگی از تصرف در حقوق مالی و اموال خود و دیگران ممنوع گردد .
سفه و رشد :
بر مبنای نظر بسیاری از فقها رشد ملکه اصلاح مال و مانع افساد آن است که از آن به عقل معاش و بلوغ اقتصادی ندارد و نفع و ضرر را تشخیص نمی دهد .
بلوغ :
بلوغ در لغت به معنی رسیدن است و در شرع و عرف منظور اینست که کودک با رسیدن به سن معینی از نظر طبیعی ( جسمی ) و قوای هوشی تحول می یابد که اماده شرکت در عرصه زندگی خانوادگی و اجتماعی می گردد .
صغیر :
صغیر بردوگروه است :
۱- صغیر غیر ممیز: یعنی کودکی که هنوز توانایی فهم معاملات را ندارد و قانون به حکم طبیعت اثری بر اعمال و گفتار او بار نمی کند چون اهلیت تصرف ( نه تملک ) و قصد انشاء ندارد .
۲- صغیر ممیز : کسی که شعور کافی و قدرت اراده کردن ( قصد انشاء ) دارد ولی بخاطر حمایت از او و ایجاد انضباط در خانواده محجور و ممنوع شده است یعنی حجر او چهره حمایتی دارد ولی قرارداد های سودآور و مجانی را می تواند بپذیرد ( قسمت آخر ماده ۱۲۱۲ق . م ) . البته گفتنی است که از جهت اهلیت دارا شدن حق تملک ( اهلیت تمتع ) هیچ تفاوتی بین کودک و بالغ وجود ندارد . ( ماده های ۹۵۷ و ۹۵۶ ق.م )
حضانت :
در لغت به معنی پروردن است و در اصطلاح فقه و حقوق عبارتست از نگهداری مادی و معنوی طفل به توسط کسانیکه قانون مقرر داشته است که منظور از طفل همانا صغیر است و صغیر کسی است که به سن قانونی و بلوغ نرسیده است . باری این حضانت هم حق و هم تکلیف ابوین است .
معسر :
شخص غیر تاجری است که بواسطه عدم کفایت دارایی و یا عدم دسترسی به مال خود قادر به پرداخت مخارج دادرسی و یا دیون خود نباشد .
نکاح :
نکاح عبارت از رابطه حقوقی است که به وسیله عقد بین زن و مرد ( برای تشکیل خانواده) ایجاد می شود. نکاح در قانون مدنی بر دو قسم است :
۱- دائم : رابطه حقوقی است که به وسیله عقد بین زن و مرد برای همیشه حاصل می شود .
۲- موقت یا منقطع : نکاحی است که برای مدت معینی ایجاد رابطه زناشویی می کند و بههمین جهت منقطع نامیده میشود .
مهریه یا صداق = کابین فارسی :
عبارت است از مالی که زوج برای نکاح به زوجه تملیک می نماید و زن به مجرد عقد نکاح مالک آن می شود . ( به ماده ۱۰۸۳ و نیز ماده ۱۰۸۵ ق.م توجه کنید )
مهرالمسمی :
مهری است که در عقد نکاح معین می گردد که مقدار آن منوط به تراضی طرفین است .
مهر المثل :
در نکاح دائم که در آن مهر ذکر نشده باشد اگر قبل از تعیین مهر المسمی بین زوجین نزدیکی واقع شود زوجه مستحق مهرالمثل خواهد بود که در تعیین مهرالمثل حال زن از حیث وضعیت طبیعی همانند زیبایی ، سلامت ، بکارت و وضعیت اجتماعی او ( همانند دانش، عفت وموقعیت خانوادگی )در نظر گرفته می شود.
مهر المتعه :
هر گاه مهر در عقد ذکر نشده باشد و شوهر قبل از نزدیکی و تعیین مهر المسمی زن خود را طلاق دهد زن مستحق مهر المتعه است . که بر طبق این ماده برای تعیین مهر المتعه حال مرد از حیث غنا و فقر مللاحظه می شود .
مهرالسنه :
مهری است که پیامبر اکرم ( ص ) برای همسران خود و نیز برای ازدواج حضرت زهرا (س) باعلی (ع) تعیین فرمودند که میزان ۵۰۰ درهم بوده است ( هر درهم حدود ۶/۱۲ نخود نقره مسکوک است که ارزشی معادل یک درهم دینار طلا داشته است و دینار معمولا سکه ای طلا به وزن یک مثقال بوده است . )
طلاق :
مصدر است و به معنی رهایی بکار رفته است در اصطلاح عبارت از پایان دادن به زناشویی و نکاح دائم از طرف شوهر است زیرا بر طبق ماده ۱۱۳۳ ق.م (( مرد می تواند هر وقت که بخواهد زن خود را طلاق دهد . ))طلاق یک ایقاع تشریفاتی است و باید به صیغه طلاق و در حضور لااقل دو نفر مرد عادل که طلاق را بشنوند واقع گردد.
طلاق خلع :
خلع ( به ضم خ ) از خلع ( به فتح خ ) گرفته شده است و خلع به معنی جدا کردن و کندن جامه است و وجه تسمیه و نامگذاری آن به این جهت است که زن و مرد برای یکدیگر مثل لباس و جامه هستند و جدایی آن دو به منزله کندن لباس است .
طلاق مبارات :
در اصطلاح آنست که میانه زن و شوهررنجش به هم رسد و زن تمام مهر خود و یا بعض آن را و یا مال دیگری را که کمتر از مهر باشد به شوهر می بخشد و در عوض شوهر او را طلاق می دهد .
عده :
به کسر عین ، اسم است و در اصطلاح چنانچه در ماده ۱۱۵۰آمده است عبارتست از مدتی که تا انقضای آن زنی که عقد نکاح او منحل شده است نمی تواند شوهر دیگر اختیار کند .
نشوز :
ناسازگاری و نافرمانی زن نسبت به شوهر است و در فقه و حقوق عدم اجرای وظایف زوجیت از طرف زن است آن هم بدون مانع شرعی و قانونی که در اینصورت زن ناشزه استحقاق نفقه نخواهد داشت .
شقاق :
شقاق مصدر باب فعال و مفاعله و به معنی دشمن طرفینی ( از دو طرف) است و اصطلاحا وقتی بکار می رود که زن و شوهر وظایفشان را نسبت به یکدیگر انجام نمی دهند .
فراش :
فراش در لغت به معنای بستر وفرش و گستردنی و نیز به معنای مرد و شوهر آمده که در اصطلاح فقه و حقوق به معنای زوج استعمال شده است و مقصود از قاعده فراش اینست که طفلی که از زن شوهر دار به دنیا آمده است فرزند شوهرش فرض می شود و ملحق به اوست مشروط بر اینکه از تاریخ نزدیکی تا زمان تولد کمتر از ۶ ماه و بیشتر از ده ماه نگذشته باشد .
نفقه :
نفقه در اصطلاح عبارت از چیزهایی است که شخص برای زندگانی احتیاج به آن دارد مثل خوراک ، پوشاک ،مسکن واثاثیه منزل چنانچه در ماده ۱۱۰۷ ق . م آمده است ، نفقه عبارت است از مسکن والبسه وغذا و اثاث البیت که بطور متعارف با وضعیت زن متناسب باشد که قانون در دو مورد نفقه افرادی را به عهده دیگری گذاشته است .
۱- نفقه زوجه
۲- نفقه اقارب
ماده ۱۱۹۶ ق . م که در نفقه زوجه دو شرط موجود است اول : نکاح دائم باشد ( ماده ۱۱۰۶ و ۱۱۳۰ ق . م ) دوم : تمکین زن از شوهر ماده ۱۱۰۸ ق.م ( در مورد نفقه رجوع کنید به آیات ۷ سوره طلاق و ۲۳۳ سوره بقره ) .
موانع و محرمات نکاح :
ازدواج بااینکه امری مطلوب و مورد رغبت است و در اسلام به آن توصیه های فراوانی شده با این حال ازدواج در پاره ای موارد و با برخی اشخاص جایز نیست که به آن محرمات نکاح می گویند این موارد و اشخاص به چهار دسته تقسیم میشوند :
۱- دسته اول : حرمت و محارم نسبی است مثل ازدواج با خواهر ، مادر ، عمه و خاله .
۲- دسته دوم : حرمت و محارم سببی که به علت روابط سببی حرام میشوند که گاهی از آن به مصاهره ( دامادی ) نیز تعبیر می کنند که این خود بر دو قسم است (۱۰۴۷ ق.م )یکی حرمت عینی مثل ازدواج با مادر زن و دیگر حرمت جمعی است مثل جمع بین دو خواهر ( ماده ۱۰۴۸ ق.م ) که خداوند در آیه ۲۳ سوره مبارکه نساء محرمات نسبی و سببی را بیان فرموده است .
۳- دسته سوم : حرمت رضائی چنانچه پیامبر اکرم فرموده اند : (یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب ) و آن حرمتی است که به سبب شیرخوارگی بین دو نفر به وجود می آید که به آن محرمات رضاع می گویند که در شرع و قانون قرابت رضاعی مثل قرابت نسبی دانسته شده است .
۴- دسته چهارم از محرمات نکاح : منظور از این قسمت کسانی هستند که به علت عوارض خارجی حرام شده اند مانند محرمات به ایلاء ، ظهار ، لعان ، کفر( یعنی ازدواج با زن غیر کتابیه ) و نکاح دائم مازاد بر چهار نکاح دائم ( قانون مدنی نسبت به تعداد آنها ساکت است ) و همچنین زنا و یا نکاح با زن شوهر دار و یا در عده دیگری که موجب حرمت ابدی است ( ماده ۱۰۵۰ ق.م ) وسه طلاق ( ماده ۱۰۵۷ ) و نه طلاق ( ماده ۱۰۵۸ق.م ) که به توضیح بعضی از آنها می پردازیم .
ایلا :
در لغت به معنی سوگند خوردن است و آن سوگند خوردن بر ترک نزدیکی کردن با زن دائمی است برای همیشه یا بیشتر از چهار ماه آنهم ، به جهت ضرر رسانیدن به زن .
ظهار :
ظهار و مظاهره نوعی قهر کردن شوهر از زن بوده و به عنوان وسیله ای برای جدایی به کار می رفته و طلاقی بوده است که پیش از اسلام در زمان جاهلیت متعارف بوده است و آنان چنین تصور می کردند که با ظهار گفتن و طلاق ظهار دادن ، زن ، مادر شوهر میشود .
لعان :
ریشه لعن و لعنت و لعان به معنی لعنت خواندن زن وشوهر به یکدیگر است .
وصیت :
وصیت تصرف حقوقی انسان است در اموال و امور خود که معلق بر فوت او می باشد و آن سفارش هایی است که آدمی در مورد ثلث اموالش و یا در مورد اداره امور و تربیت فرزندان کوچکش – که ولی آنهاست – برای بعد از مردن خود می نماید.
وصیت بر دونوع است :
۱- وصیت تملیکی : انسان حق دارد که تا حدود ثلث ثروت خود را بر طبق وصیت ( بدون نیاز به اجازه وارث ) مجانا به هرشخصی ببخشد و یا به هر مصرفی که خود مایل است برساند که این امر را وصیت تملیکی گویند .
۲- وصیت عهدی : وصیت عهدی عبارت است از اینکه شخصی یک یا چند نفر را برای انجام امر یا اموری یا تصرفات دیگری مامور می نماید .
صلح محاباتی :
صلح بر دو نوع است صلح معاوضی و صلح محاباتی . در صلح معاوضی چیزی را که شخصی صلح می کند تقریبا معادل و هم ارزش چیزی است که به دست می آورد مثلا خانه ای را که ده میلیون می ارزد به همین مبلغ صلح می کند در حالی که صلح محاباتی مقابل آن است یعنی چیزی را به بهای بسیار نازلی صلح می کند مثلا وقتی که همان خانه را در ازای یک سیرنبات صلح می کند .
ارث یا میراث :
عبارتست از دارایی متوفی بعد از کسر حقوق و دیون ونیز واجبات مالی و وصایای میت تا ثلث ترکه ارث تحقق پیدا نمی کند مگر با موت حقیقی یا فرضی مورث .
موانع ارث :
موانع ارث عبارتست از صفت یا فعلی که در وارث باشد و یا از او صادر شود که در نتیجه او را از تمام یا بعض ارث محروم و ممنوع می سازد که این موانع که وارث را از تمام ارث محروم می سازد عبارتند از :
الف : کفر : یعنی کافر از مسلمان ارث نمی برد ولی مسلمان از کافر ارث خواهد برد .
ب: قتل : قتل عمدی از جمله موانع ارث است بنابراین کسی که مورث خود را عمدا بکشد از ارث او ممنوع میشود .
ج:حمل : حمل ارث نمی برد مگر اینکه زنده متولد شود .
د: لعان : پس از لعان کردن ، زن وشوهر از یکدیگر ارث نمی برند .
ه: تولد از زنا : ولدالزنا از پدر و مادر و اقوام آنان ارث نمی برد .
و: وجود درجه مقدم و نیز طبقه مقدم از طبقات ارث : بنابراین طبقه بعد وقتی ارث می برند که از وارثین طبقه قبل کسی نباشد .
ز: باهم مردگی : اگر تاریخ فوت اشخاصی که از یکدیگر ارث می برند مجهول و تقدم و تاخر هیچیک معلوم نباشد اشخاص مذبور از یکدیگر ارث نمی برند .
حجب :
در لغت به معنی منع است و در اصطلاح فقه و قانون مدنی ایران حالت وارثی است که بواسطه بودن وارث دیگر از بردن ارث کلا با جزئا محروم میشود . ( ماده ۸۸۶ ق.م ) .
حجب بر دوقسم است :
الف : حجب حرمانی : حجبی است که به کلی وارثی را از ارث محروم می کند مثل حجب طبقه اول نسبت به طبقه دوم و طبقه دوم نسبت به طبقه سوم بنابراین برادرزاده با بودن برادر یا خواهر متوفی از ارث محروم می شود . یا برادر ابی با بودن برادران ابوینی از ارث محروم خواهد شد .
ب: حجب نقصانی یا حجب از بعض: حجبی است که سهم وارث را از حد اعلی به حد ادنی تنزل می دهد مثلا سهم و فرض شوهر از ۲/۱ به ۴/۱ می رسد اگر چنانچه برای زوجه اولاد باشد و همچنین تنزل سهم زن از ۴/۱ به ۸/۱ در صورتی که زوج دارای اولاد باشد .
حدود :
حدود جمع حد است . مجازاتی است که نوع و میزان کیفیت آن در شرع تعیین شده است.
قصاص :
قصاص به معنی انجام دادن مثل جنایت است .
دیات :
دیات جمع دیه است دیه را در زبان فارسی خونبها می گویند و آن مال واجبی است که به سبب جنایت بر نفس یا عضو از طرف جانی به مجنی علیه یا به ولی یا اولیاء دم او ( که همان ورثه مقتولند ) باید پرداخت شود .
تعزیرات :
در نظام کیفری اسلام نوع دیگری ازمجازات وجود دارد که گونه و اندازه و چگونگی آن از طرف قانونگذار اسلام معین نشده است و تعیین مقدار وکیفیت آن بر حسب شرایط زمان ومکان و مصالح اجتماعی و شخصیت مرتکب آن ، به عهده قاضی است که آن را به ( ما یراه الحاکم ) توصیف کرده اند .
اقرار :
اقرار : اقرار مصدر است که از واژه قرار ( یعنی ثابت بودن ) گرفته شده است که معانی مختلفی برای آن شناخته اند از جمله اثبات امری و پذیرفتن مطلبی که در مقابل انکار و رد کردن است .
قسم و قسامه :
عبارتست از به شهادت طلبیدن خداوند برای بیان امری به سود خود وزیان دیگری که باید بنام خداوند تعالی و صفات مختصه او باشد و به جهت احترام به خداوند است که قسم قاطع دعوی است ( ماده ۱۳۳۱ قانون مدنی ) و قسامه در حقوق جزای اسلامی یکی از طرق اثبات قتل است و آن عبارت از پنجاه سوگند است که مدعی قتل عمد که باید وراث فعلی مقتول باشد . باید به تنهایی یا با شرکت ۴۹ نفر از خویشاوندان ذکور خویش یاد کند و اگر عدد آنها کمتر از حد نصاب باشد باید قسم را تکرار کند تا به پنجاه قسم برسد .
عاقله :
عبارتست از بستگان ذکور نسبی پدر و مادری ( ابوینی ) یا پدری (ابی ) به ترتیب طبقات ارث بطوریکه حین الفوت می توانند ارث ببرند که آنان بصورت مساوی عهده دار پرداخت دیه خواهند بود به شرط اینکه معسر نبوده بلکه مالدار باشند .
حق الله و حق الناس :
در نظام کیفری اسلام جرائم از جهت موضوع تعدی به حق الله و حق الناس تقسیم می شوند که بنابر قول مشهور فقها مجازات های حدود حق الله است ( بجز سرقت و قذف که واجد هر دو جنبه حق اللهی و حق الناسی هستند ) و مجازات های قصاص اعم از قصاص نفس و قصاص عضو حق الناس است ولی تعزیرات ممکن است حق الله یا حق الناس باشد .